جدول جو
جدول جو

معنی آب چکیده - جستجوی لغت در جدول جو

آب چکیده
(بِ چَ / چِ دَ / دِ)
آب که از کوزه و جز آن ترابد. ماءالقطر. (تحفه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

پارچه یا چیز دیگر که در آب افتاده و آب به خود کشیده و آسیب دیده باشد، نم کشیده، خیس، کنایه از باتجربه، آب داده مثلاً فولاد آب دیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب دیده
تصویر آب دیده
اشک چشم، سرشک
فرهنگ فارسی عمید
(نَ کَ / کِ دَ / دِ)
تطهیرنشده، مجازاً در تداول عوام، سخت درشت: فحش آب نکشیده.
لغت نامه دهخدا
(نَ دی دَ / دِ)
جامه یا سفال و مانند آن که هیچگاه شسته نشده و آب بدان نرسیده باشد: کوزۀ آب ندیده. کرباس آب ندیده
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
محلول: قند آب کرده، مذاب: قلعی آب کرده
لغت نامه دهخدا
(بِ دی دَ / دِ)
اشک:
فرنگیس چون روی بهزاد دید
شد از آب دیده رخش ناپدید.
فردوسی.
سزد که دو رخ کاریز آب دیده کنی
که ریزریز بخواهدت ریختن کاریز.
کسائی.
بدم چو بلبل وآنان به پیش دیدۀ من
بدند همچو گل نوشکفته در گلزار
کنون ز دوری ایشان دو جوی میرانم
ز آب دیده و من بر کنار بوتیمار.
جمال الدین عبدالرزاق.
کنونم آب حیاتی بحلق تشنه فروکن
نه آنگهی که بمیرم به آب دیده بشویی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از آب نکشیده
تصویر آب نکشیده
تطهیر نشده
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه با آب شسته باشند مطهر، خوب نیک کامل: بانگلیسی آب کشیده حرف میزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب دیده
تصویر آب دیده
اشک چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب کرده
تصویر آب کرده
گداخته مذاب: قلعی آب کرده، محلول: قند آب کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب نکشیده
تصویر آب نکشیده
((نَ کِ دِ))
بد و زشت، نامفهوم
فرهنگ فارسی معین